میدونی وقتی خدا داشت بدرقه م میکرد،
بهم چی گفت؟
گفت :
" جایی که میری،
مردمی داره که میشکننت؛
نکنه غصه بخوری!
تو تنها نیستی ...
تو کوله بارت عشق میذارم که بگذری؛
قلب میذارم که جا بدی؛
و مرگ ...
مرگ که بدونی برمیگردی پیش خودم. "
تنها ڪسیـ ڪـہ قلبت را نخواهـכ شڪست،
همان ڪسیـ است ڪـہ آن را ساختـہ است !
پس همیــشـہ فقط بـہ خــ♥ـــכا تکیــہ ڪن !
هیچکس نفهمید که خدا هم تنهاییش را فریاد میکشد
(( قــــــل هـــوالله احـــــد ))
آن سوی همه ی دلـتنگی ها خـدایی هست
که داشتنش جبـران همه ی نداشتن هاست
یکی رفت و ...
یکی موند و ...
یکی از غصه هاش خوند و ...
یکی برد و ...
یکی باخت و ...
یکی با قسمتش ساخت و ...
یکی رنجید ...
یکی بخشید ...
یکی از آبروش ترسید ...
یکی بد شد ...
یکی رد شد ...
یکی پابند مقصد شد ...
تو اما باش!
خدا اینجاست ...!
تو قلب ماست ...!
اگر روزی در این دنیا شکستی...
اگر بر نارفیقان دل تو بستی...
اگر عاشق شدی عشقت تو را راند...
اگر پایت به گرداب فنا ماند...
اگر غمگین شدی غم با تو پیوســت...
.
.
بدان در اوج نابودی خدا هست
گفتم :خدایا چرا آدم اول عاشق میشه... بعد تنها ..؟!
خندید :
من که پیـــشتم... تـــو کُجــــــایی عزیزم ؟!!